مرگ بر خامنه ای قاتل ... مرگ بر اصل ولایت فقیه ... مرگ بر جمهوری فاشیستی اسلامی

دو روایت عینی از تظاهرات ۲۵ بهمن در تهران - سایت دویچه وله


مشاهدات عینی شاهد اول

پسری ۲۹ ساله در تهران، مشاهدات خود از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در تهران را این‌گونه برای دویچه وله شرح می‌دهد:

«من امروز با تعدادی از دوستانم بيرون رفتم. حدود ساعت سه ميدان توحيد بوديم که همان جا شايعه‌ای پخش شد مبنی بر این‌که: "برای راهپيمايی مجوز صادر شده است". چند دقيقه بعد وارد خيابان آزادی شديم. پياده‌روها پر از مردم بود، طوری که برای من يادآور راهپيمايی ۲۵ خرداد بود. مردم ساکت بودند و با لبخند و اشاره به هم خوشامد می‌گفتند.

ماموران فقط نظارهگر بودند و با مردم برخورد نمیکردند. اين مساله صحت شايعه مجوز را قوت میداد. هر لحظه بر تعداد مردم در خيابان و فشردگی جمعيت افزوده می‌شد. با عدم مداخله پليس همه انتظار جمعيت چند ميليوني را داشتند.

ناگهان ماموران که اکثرا نيروهای پليس و يگان ويژه بودند به مردم حمله کردند. مردم که تا آن موقع ساکت بودند و فقط راهپيمایی ميکردند و سعی ميکردند شعارهای تند ندهند، در مواجهه با يورش پليس بر تندی و شدت شعارهایشان افزودند. به‌نظر ميرسيد نيروهای پليس بک‌جورهایی سردرگم هستند. گاهی حمله می‌کردند و گاهی با مردم کاری نداشتند.

البته هر چه میگذشت حملاتشان بيشتر می‌شد. مردم شعار "نيروی انتظامی، حمايت، حمايت" سر میدادند. موبايلها قطع بود و مردم سعی داشتند به ديگران خبر دهند، جمعيت بسیار زياد است تا از آن‌ها بخواهند که بیایند.

ما از ميدان انقلاب بعد از کمی کش و قوس با پليس به سمت آزادی حرکت کرديم. مردم در خيابان کف میزدند و سرود "يار دبستانی" ميخواندند. تا رسيدن به نواب، مردم شعار "الله اکبر" و "ياحسين ميرحسين" سر میدادند. در خیابان نواب، خشونت يک‌باره از سوی يگان ويژه پياده و موتورسوار، باعث شد مردم شعار "مرگ بر ديکتاتور" و "مرگ بر خامنهای" هم بدهند. در مواردی مردم حتی به مهاجمان بيرحم پليس در دفاع از خود حمله میکردند و با پرتاب سنگ با آنها مقابله ميکردند.

نکته جالب اين بود که اين بار نيروهای لباس شخصی بسيار کم حضور داشتند و نيروی بسيجي هم نميديديم. البته در اواخر شب، دست به دامان اين نيروها هم شدند و آنها را طبق معمول به ميدان کشيدند. از نحوه برخورد پليس معلوم بود هدف آن‌ها، پراکنده کردن مردم است تا نتوانند با صفوف به هم پيوسته به سمت ميدان آزادی حرکت کنند. به همین ‌خاطر مردم را به سمت خيابانهای فرعی اطراف خيابان آزادی هدايت مي کردند. ضرب و شتم مردم کم نبود. يک مورد در تقاطع نواب و آزادی، پسر جوان بيست و سه، چهار سالهای در اثر ضرب و شتم پليس دچار خونريزی از سر شده بود که با کمک مردم او را کنار خيابان خوابانديم. يکی دستمال داد، يکي شالش را درآورد تا بتوانيم سر او را ببنديم و مانع خونريزی شديد سر او شويم.

خوشبختانه جوان دارای هوشياری بود، هر چند خون زيادی از او رفت اما جلوی خونريزی را گرفتيم و به کمک تعدادی او را از صحنه خارج کرديم. زنان که مثل هميشه پرشور و پرتعداد حضور داشتند معمولا مانع شدت گرفتن خشونت می‌شدند. بسياری از مغازهها و خانههای اطراف خيابان به محلی براي پناه بردن مردم تبديل شده بود. مردم به اتوبوسهای بي آر تي هم پناه میبردند، هرچند ماموران پليس به داخل اتوبوس‌ها هم گاز اشک آور پرتاب می‌کردند. در خيابانهای اطراف مردم با ايجاد موانعی از سطلهای زباله و آتش، در برابر ماموران مقاومت میکردند و شعار "مرگ بر ديکتاتور"، "مرگ بر اصل ولايت فقيه"، "مرگ بر خامنهای"، "استقلال آزادی جمهوری ايرانی" و "مبارک، بن‌علی، نوبت سيدعلی" سر میدادند.

مشاهدات عینی شاهد دوم

دختری ۲۶ ساله در تهران مشاهدات خود از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در تهران را این‌گونه برای دویچه وله شرح می‌دهد:

«من امروز ساعت سه، به چهار راه نواب رفتم. جمعيت از همان ساعت سه به سمت آزادی می‌رفت. جمعيت آن‌قدر زياد بود كه حتي خود سبزها هم متعجب بودند و بسيار اميدوار شده بودند.

در محدوده انقلاب تا نواب، در ابتدا بدون هيچ برخوردی جمع‌ها تشكيل شد. سبز‌ها "شعار مرگ بر ديكتاتور" سر دادند. نيم ساعت بعد، حمله‌ها از طرف يگان ويژه و سپاه شروع شد. تعداد نيروی انتظامی بسيار زياد بود اما هيچ دخالتي نمی‌کردند. اما يگان ويژه تا جايی كه می‌توانست از گاز اشک‌آور و گاز فلفل برای پراكنده كردن جمعيت استفاده كرد.

بین جمعيت اين زمزمه شنيده می‌شد كه، حكومت پيش‌بينی نمی‌كرد سبز‌ها این‌قدر به خیابان بيايند.

محور شعار‌ها بيشتر "مرگ بر ديكتاتور" و "مبارک بن‌علی، نوبت سيد‌علی" بود. شعار "خامنه‌ای حيا كن، مبارک‌رو نيگا كن" هم می‌گفتند. در آخر تظاهرات هم نيروهای یگان ویژه، تلاش‌می‌كردند جمعيت را به فرعي‌ها بكشانند. نگذاشتند كه جمعيت به سمت ميدان آزادا حرکت کند، در حالی كه اگر جمعیت به میدان آزادی می‌رسید حادثه‌ای نظير ۲۵ خرداد دوباره شكل می‌گرفت.»

0 نظرات: